فکر غیر سیستمی، برای هر مشکل به دنبال یک یا چند عامل می گردد. به عبارت دیگر، برای هر معلول به دنبال یک یا چند علت می گردد.
فکر غیر سیستمی، علیت را به صورت یک طرفه می بیند و تصور می کند که فقط علت بر روی معلول اثر می گذارد و هر علت را هم غیر وابسته به علت های دیگر می پندارد.
فکر سیستمی علیت را به صورت یک فرآیند جاری می بیند و توجه دارد که نه تنها علت ها بر معلول ها اثر می گذارند، بلکه معلول ها هم بر علت هایشان به طور مستقیم یا با واسطه هایی اثر می گذارند. علاوه بر این، علت های مختلف هم بر همدیگر اثر می گذارند.
فکر سیستمی وقتی به راه حلی برای یک مساله می رسد، می پرسد که:
- اگر این راه حل را اجرا کنیم، چه مشکلات جدیدی ممکن است به وجود آید؟
- این راه حل چه چیزهایی را تغییر خواهد داد؟
- این تغییرات، منجر به تغییر چه عوامل دیگری خواهد شد؟
- آیا ممکن است تغییرات این مجموعه از عوامل، منجر به بدتر شدن وضعیت ما شوند؟
بسیاری از مشکلات امروز ما ناشی از راه حل های گذشته هستند.
راه حل هایی که با زحمت فراوانی برای رفع مشکلاتمان اجرا شده اند ولی در گذر زمان مشکلات جدیدی برایمان ایجاد کرده اند.
سیستم های اجتماعی و اقتصادی رفتارهایی را تولید می کنند که الزاما مورد نظر طراحان آنها نبوده است.
ممکن است افراد خوبی با انگیزه های خوبی اقداماتی انجام دهند که نتایج خوبی نداشته باشد:
- سد سازی و تلاش برای استفاده بهینه از منابع آبی حوضه آبریز دریاچه ارومیه منجر به خشک شدن بخش زیادی از دریاچه شده است.
- افزایش تولید خودرو منجر به آلودگی بیشتر محیط زیست شده است.
- اقدام برای توسعه امکانات رفاهی در تهران منجر به افزایش مهاجرت شده است.
- فشار دولت به بانک ها برای پرداخت وام های زودبازده، نه فقط نرخ بیکاری را کاهش نداده است، بلکه منجر به افزایش مطالبات معوق بانک ها شده است.
بیشتر مشکلاتی که با آنها مواجه هستیم توسط خود ما به وجود آمده اند.
کارهایی که افراد برای حل مشکلاتشان انجام می دهند، غالبا به جای اینکه راه حل باشند، خودشان ریشه بروز مشکلات هستند و در طی زمان وضعیت را بدتر میکنند.
«تفکر حلقه بسته» یکی از «مهارتهای تفکر سیستمی» است.