روز چهارشنبه و پنجشنبه هشتم و نهم ارديبهشت ٩٥ من و حسين توحيدي به همراه سي نفر از مديران و كاركنان يكي از شركت هاي پيشرو مهندسي كشور، كارگاه تفكر سيستمي و گفتگو داشتيم.
اين كارگاه كه پنج روزه طراحي شده است بخشي از برنامه حركت به سمت سازمان يادگيرنده است كه از سال گذشته شروع شده است.
صبح روز اول طي فرآيندي تعاملي مهمترين مسايل سازمان شناسايي شدند و با توجه به علاقه شركت كنندگان، پنج گروه براي بررسي اين مسايل شكل گرفتند.
با توجه به مهارت هاي مختلف تفكر سيستمي، مجموعه سوال هايي طرح كردم كه به تيم ها كمك مي كرد از زواياي مختلف به مساله ها نگاه كنند و به شناخت بهتري برسند.
تجربه اين سوال ها در سازمان هاي مختلف بسيار جالب است. سفري كه افراد با پاسخ به اين سوال ها شروع مي كنند، آنها را به سرزميني هدايت مي كند كه آنجا همه خود را مرتبط و مسوول و توانمند در حل مساله ها مي بينند.
يكي از گروه ها در سومين ارايه اي كه داشتند روي برگه نوشتند: از ماست كه بر ماست.
تجربه جالب ديگر اين بود كه با پيشرفت فعاليت گروه ها، پنج مساله بسيار به هم نزديك ديده شدند، به گونه اي كه انگار بخش هايي از يك مساله بزرگ تر هستند و همه بايد با هم و در ارتباط با هم بهبود پيدا كنند.
در اين روش از برگزاري كارگاه كه به ظاهر آموزشي در كار نيست و فقط سوال هاي پي در پي پرسيده مي شود، هميشه نگران بوده ام كه چقدر يادگيري براي افراد وجود دارد.
بازخورد مديرعامل شركت براي من بسيار اميد بخش بود:
سال گذشته طي سه ماه كار فشرده تلاش كرديم مهمترين مسايل شركت را بشناسيم و راه هاي بهبود آنها را پيدا كنيم. با اين وجود خروجي آن سه ماه بسيار كمتر از خروجي توليد شده در روز اول كارگاه تفكر سيستمي بود…