امروز صبح با يكي از دوستان جلسه اي دارم و باز هم به نظر مي رسد كه دير خواهم رسيد. البته نگران نباشيد، مشغول رانندگي نيستم. در تاكسي نشسته ام و مي توانم اين مطلب را بنويسم.
دير رسيدن ممكن است يك اتفاق به نظر برسد. اما اگر تكرار شود، نشان مي دهد كه ريشه دارد.
ريشه ي دير رسيدن يك ساختار غلط براي برنامه ريزي براي حضور است.
اين ساختار هم بر اساس يك مدل ذهني غلط به وجود مي آيد.
اين مدل ذهني البته فقط منجر به دير رسيدن به جلسات نمي شود.
به موقع انجام ندادن تكاليف، انباشت درس ها براي شب امتحان، تاخير در پروژه ها، و از دست دادن قطار و هواپيما هم ناشي از همين مدل ذهني هستند.
يكي از ويژگي هاي اين مدل ذهني اين است كه مي خواهد تمام كارها را دقيقا به موقع انجام دهد و زماني براي اتفاقات پيش بيني نشده در نظر نمي گيرد. ويژگي ديگرش اين است كه مي گويد: حالا هنوز وقت دارم؛ و انجام كار يا حركت را به تعويق مي اندازد…
دارم به محل جلسه مي رسم و فعلا براي بيشتر نوشتن فرصت نيست…
با اين حال، تا زماني كه اين مدل ذهني تغيير نكند، اين مساله ها هم ادامه خواهند داشت…