بچه که بودم، وقتي از مدرسه به خونه مي اومدم، يک راست به آشپزخونه مي رفتم و از حال و هوا و چگونگي غذا خبردار مي شدم. گاهي مادرم مي گفت: “نهار برنج و خورشت داريم اما الان آماده نيست و نيم ساعت ديگه آماده ميشه.”
وقتي به شعله ي گاز زير قابلمه ها نگاه مي کردم، مي ديدم بسيار کمه و مادرم تا امکان داشته، گاز رو کم کرده. من که خيلي گرسنه بودم براي اينکه غذا زودتر آماده بشه و دلي از عزا دربيارم، شعله ي گاز رو تا اونجايي که مي شد زياد مي کردم. اما مادرم، اونا رو دوباره کم مي کرد و مي گفت بايد خورشت به آرومي جا بيفته و برنج به آرومي دم بکشه. خلاصه به هر شکلي که بود سر خودم رو گرم مي کردم و منتظر مي موندم تا غذا آماده بشه.
اون موقع ها، هيچ وقت به اين فکر نمي کردم که تمام خوشمزگي غذاي مادر، به همين صبوري و شعله ي کم گاز بستگي داره. اگه من شعله هاي گاز رو زياد مي کردم، آب خورشت تموم مي شد و برنج ها ته مي گرفت و مي سوخت. در واقع مادرم به من ياد مي داد که رمز موفقيت، “آهستگي و پيوستگي” است. شعله ي گاز اگرچه کم بود اما يک ساعتي پيوسته روشن بود. اتفاقاً مادرم مدام به غذا سر مي زد و مراقب بود که يک وقت زير اون خاموش نشه و پيوستگي حرارت اون از بين نره.
… گاهي فکر مي کنيم براي دست يابي به اهداف و نتيجه گيري مطلوب، بايد سريع تر و پرفشارتر عمل کنيم. در صورتي که چه بسا همين عجله و سرعت زياد، مانع دست يابي به هدف بشه.
بارون هاي تاثيرگذار، بارون هايي است که آهسته و پيوسته مي باره. ماشين هايي که مسير طولاني رو به قول معروف تخت گاز ميرن، به مرور زمان، آسيب مي بينن و چه بسا در راه بمونن و به مقصد نرسن.
- براي نصيحت کردن و تاثيرگذاري آن، آهستگي و پيوستگي، شرط لازمه.
- براي يادگيري، آهستگي و پيوستگي بسيار ضروريه.
- براي تحقق آرزوها و دست يابي به خواسته ها، بايد حرکتي آهسته ولي مستمر و پيوسته داشت.
بنابراين بايد حواسمون باشه که هميشه سرعت زياد، مطلوب نيست و چه بسا با عجله و شتابزدگي و سرعت بي جا، از اهدافمون دور بشيم و هرگز به اونها نرسيم.
نويسنده متن: سيد مجتبي حورايي