ساعت هشت صبح روز سه شنبه وارد مدرسه شديم و دانش آموزان كه در صف ايستاده بودند با صداي بلند سلام دادند. مسوول هماهنگي اردو اطلاع داد كه امروز فقط با دانش آموزان پايه پنجم و ششم كلاس خواهيم داشت و براي پايه چهارم برنامه ديگري در نظر گرفته شده.
هوا باراني بود و امكان خروج از كلاس و بازي در حياط را نداشتيم. رفتن به داخل روستا را هم مجبور شديم به روز ديگري محول كنيم. كلاس هم كه برق نداشت و در آن هواي ابري بايد كمي صبر مي كرديم تا مردمك چشممان تطبيق پيدا كند و همديگر را بهتر ببينيم.
كلاس با تماشاي مجموعه هايي كه بچه ها آورده بودند شروع شد. چند سنگ زيبا و فسيل و چند عكس برگردان كه داخل بسته آدامس بوده. اين فعاليت را بر مبناي مقدمه كتاب مدارس يادگيرنده – نوشته سنگه و همكاران – طراحي كرده بودم اما سواد كم من در مورد سنگ ها و زمين شناسي باعث شد نتوانم از اين فرصت عالي براي گفتگو در كلاس استفاده كنم. با اين حال بچه ها كه توجه كلاس به مجموعه هايشان را مي ديدند چشمانشان برق مي زد.
بعد از اين فعاليت از ظرف پر از توپ هاي پينگ پنگ استفاده كردم كه از روز قبل بچه ها انتظارش را مي كشيدند و مفهوم مخزن و نرخ هاي ورود و خروج را با هم تمرين كرديم. چند توپ داخل يك ظرف انداختم و از يكي از بچه ها -حميد – خواستم كه توپ ها را يكي يكي از ظرف خارج كند و ظرف را خالي كند. چند توپ را كه برداشت شروع به اضافه كردن توپ ها كردم و مشت مشت توپ ريختم و با وجود تلاش مضاعف حميد كه يكي يكي و به سرعت توپ ها را خارج مي كرد، ظرف پر شد و سر ريز كرد.
بعد بچه ها مثال هايي زدند از مواردي كه نرخ ورود و خروج ظرف ها برايمان مهم است: آشغال ها را در دره مي ريزيم كه آب ببرد، اگر آب نبرد دره پر از آشغال مي شود؛ آب كه مي برد به كجا مي برد؟ جاي ديگري را آلوده مي كند؛ اينجوري بعد از مدتي تمام دنيا پر از آشغال مي شود! ظرف آشغال ها بايد خروجي داشته باشد؛ آقا اجازه بايد آشغال ها رو بسوزونيم؛ اونوقت هوا آلوده ميشه؛ بهتره دفنشون كنيم؛ اونوقت زمين آلوده ميشه؛ آشغال ها با هم فرق مي كنند: بعضي از آشغال ها پوسيده ميشن؛ نيسان مياد ميگه آهن، مس، آفتابه، موتور يخچال مي خريم، اونا رو بازيافت مي كنن؛ بازيافت يعني دوباره باهاشون چيزايي كه لازم داريم رو بسازيم؛ پس بايد آشغال ها رو جدا كنيم! اونوقت اونهايي كه ميشه بازيافت كرد رو مي فروشيم.
بعد به سراغ ظرف هاي آب رفتيم. ظرف آب ابرها كه خالي مي شود و ظرف برف كوه ها و آب هاي زيرزميني را پر ميكند و چشمه ها كه آن ظرف ها را خالي مي كنند و رودها را پر مي كنند و رودها هم به درياها مي ريزند و خورشيد كه دوباره آب درياها را تبخير مي كند تا ظرف آب ابرها پر شود. و اينكه آب لوله كشي ما از آب رودخانه كارون مي آيد كه پشتش سد زده ايم و از طريق لوله ها و پمپاژ از ظرف سد براي مصرف خانه هايمان بر مي داريم.
و اينكه دو شنبه ها و جمعه ها كه آب داريم مخزن آب خانه مان را پر مي كنيم تا در روزهاي ديگر از آب اين ظرف ها استفاده كنيم و بي آب نمانيم و اينكه اگر در مصرف آب زياده روي كنيم ظرفمان قبل از جمعه خالي مي شود و بايد از همسايه آب قرض بگيريم يا بايد ٢٠ ليتري ببريم سر چشمه آب بياوريم و اينكه پول تو جيبيمان هم مثل ظرف آب مي ماند و اگر خروجي اش زياد باشد جيبمان خالي مي شود و قصه ي “مورچولو” و قصه ي “بازي فيل ها” را خوانديم و با هم صحبت كرديم.
وقت استراحت هم بازي منابع مشترك را با جنگا اجرا كرديم كه براي بچه ها بسيار جذاب بود و تمام بچه ها در گروه هاي چهار نفره بازي را اجرا كردند. در قسمت بعدي كلاس هم در مورد ظرف هايي صحبت كرديم كه دوست داريم پر يا خالي باشند و قرار شد بچه ها براي روز بعد در مورد اين ظرف ها انشا بنويسند.
موقع برگشتن قسمتي از راه را پشت نيسان سوار شديم. همان موقع رگبار شديدي زد و حسابي خيس شديم