خاطراتی از مرحوم بهمن بيگی

دانش آموزان دبستان طالپا به طرز دور از انتظاري باسواد، مودب، متحد و منظم هستند. مدرسه طالپا معلم توانمندي دارد كه عاشق بچه هاي عشاير است و بچه ها هم او را صميمانه دوست دارند.

آقاي عليپور ٢٨ سال است كه معلم عشاير است. در قسمتي از كلاس همراه مي شود و از خاطراتش از مرحوم بهمن بيگي مي گويد. از فرزند عشاير كه به تهران مي رود و حقوق مي خواند و به شيراز بر مي گردد و آموزش و پرورش عشايري را پايه گذاري مي كند.

خود را شاگرد بهمن بيگي مي داند و از سخت گيري هاي بهمن بيگي مي گويد و امتحان هايي كه شخصا از دانش آموزان مي گرفته و ارزيابي عملكرد و گزارش هاي عملكردي كه به معلمان مي داده تا عملكرد خودشان را بهبود دهند. و اينكه بعد از بهمن بيگي عملكرد مدارس بررسي جدي نمي شود و وابسته به كيفيت و عشق معلمان است و اينكه نسلي از معلم ها آمده اند كه به آموزش و پرورش به عنوان يك شغل مانند ساير شغل ها نگاه مي كنند.

از خانواده اي مي گويد كه يازده فرزند داشته و همه بي سواد بودند و بهمن بيگي كه موافقت خانواده را جلب مي كند و يكي از دخترها را با خود به شيراز مي برد و در خانه خود او را بزرگ مي كند و به مدرسه و دانشگاه مي فرستد تا معلم شود و به نزد عشاير برگردد و به آنها آموزش دهد.

از اينكه مرحوم بهمن بيگي بيش از پنجاه نفر از فرزندان عشاير را به شيراز برده و حمايت كرده تا تحصيل كنند و به دانشگاه بروند و معلم و استاد دانشگاه و پزشك و متخصص بشوند و به مردمشان خدمت كنند.

و از اينكه با درآمد شخصي خودش بر روي كارون پل زده است تا خواهران عشايرش به هنگام كوچ به راحتي از كارون عبور كنند.

در ميان جملاتش گاهي توقف مي كند و بغضش را فرو مي خورد و بار ديگر با چشماني اشك بار به سخنانش ادامه مي دهد. از معلماني مي گويد كه سال ها همراه ايل كوچ مي كرده اند و ماه ها به دور از خانواده خود بوده اند تا فرزندان عشاير باسواد شوند و بر توانمندي هاي خود بيافزايند.

و در ميان گفته هاي سرشار از عشقش، من در برابر عظمت معلماني كه براي توانمند كردن فرزندان سرزمينم تمام وجودشان را نثار كرده اند، احساس خضوع و خشوع مي كنم و نگران مي شوم و مي انديشم كه عشق امروز معلمي ام را بايد پاسداري كنم و در آتشي كه در سينه دارم تا هميشه بدمم تا معلمي ام همچنان برايم عشق به مردم سرزمينم باقي بماند و تبديل به شغلي مانند ساير شغل ها نشود.‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

داستان دو قورباغه

داستان دو قورباغه، افسانه‌ای است در مورد گفتگوی دو قورباغه که آبگیر محل زندگی‌شان خشک می‌شود و در جست و جوی خانه‌ای تازه، به چاهی پر آب می‌رسند.

ادامه مطلب »

داستان قورباغه پخته

داستان قورباغه پخته، افسانه‌ای است که با بیان واکنش قورباغه در دو حالت قرار گرفتن در آب جوش و آب سردی که در حال گرم شدن است، یک آموزه سیستمی را درس می‌دهد.

ادامه مطلب »

پیرهن خاکستری در سرزمین سکه‌های نقره

پیرهن خاکستری قصه نوجوانی است که به سرزمین سکه‌های نقره می‌رود. او در آن سرزمین با تناقض‌هایی مواجه می‌شود و با آگاهی‌هایی که پیدا می‌کند، سعی می‌کند مشکلات مردم آن سرزمین و سرزمینی که از آنجا آمده را حل کند.

ادامه مطلب »

هديه روز پدر

روز پنجشنبه دوم ارديبهشت ٩٥ اولين روز كلاس درسمان براي دانش آموزان كلاس پنجم و ششم دبستان پسرانه ابوذر در روستاي كفران بود. كلاس را

ادامه مطلب »

اشتراک گذاری

Share on telegram
Telegram
Share on twitter
Twitter
Share on linkedin
Linkedin
Share on facebook
Facebook
Share on whatsapp
WhatsApp
Share on email
Email
فیل مولوی

دوره آموزشی آنلاین

آشنایی با «تفکر سیستمی»

مدرس: محمدعلی اسماعیل زاده اصل