ديروز با يكي از معلمان خوب كشورمان در مورد تجربه تدريسش در يكي از روستاهاي نزديك تهران صحبت مي كرديم. مدرسه اي حدودا دويست نفره كه فرزندان چند روستاي اطراف براي تحصيل به آنجا مي آيند.
در مورد فضاي كلاس ها و مدرسه صحبت كرديم. در مورد تنبيه هاي شديدي كه هنوز در مدرسه و ساير مدارس اطراف رواج دارد. در مورد اينكه اين مدارس قرار بوده است جايي براي توانمند شدن فرزندانمان باشند، و اينكه تبديل به مكاني شده اند براي تحقير و تنبيه دانش آموزان و از بين بردن اعتماد به نفسشان.
و در مورد اين كه كلاس نهم كه با سي دانش آموز در ابتداي سال تحصيلي شروع شده بود، اكنون حدود بيست دانش آموز دارد و ده نفر از سي نفر ترك تحصيل كرده اند و رفته اند تا آينده شان را در دنياي كار پيدا كنند.
و اينكه مدرسه تلاش زيادي مي كند تا با صحبت با والدين و دانش آموزان، شاگردان ترك تحصيل كرده را به كلاس درس برگرداند؛ كلاس هايي كه قرار است در آن تحقير و تنبيه شوند، و درس هايي كه بچه ها ربطشان را به زندگيشان نمي فهمند.
تصميم گرفتيم فعاليت هايي طراحي كنيم كه مدرسه را جاي بهتري براي زندگي و تحصيل كند. اميدوارم طي ماه هاي آينده بتوانيم تجربياتمان را در اين مسير به اشتراك بگذاريم.