درس آخر آقای معلم …

بعد از جلسات ايفاي نقش و تمرين گفتگو، براي زنگ تفريح به حياط رفتيم و بچه ها مشغول بازي شدند. من و صالح و محمد هم به سمت در بزرگ مدرسه رفتيم.

محمد مشغول درست كردن رنگ شد. من و صالح هم مشغول سمباده زدن شديم. يكي از اهالي روستا به سمت من آمد: شما تا حالا رنگ زده ايد؟ گفتم: نه، اولين بارمه؛ فكر كرد دارم باهاش شوخي مي كنم. ناراحت شد، گفت: جدي پرسيدم؛ و بعد هم رفت سمت محمد كه در درست كردن رنگ كمكش كند.

چندتا از بچه ها به سمت ما آمدند: ما هم ميتونيم كمك كنيم؟ كاغذ سمباده را تكه تكه كردم و به بچه ها دادم. خيلي زود تمام بچه ها براي كمك آمدند. سمباده زدن خيلي زودتر از چيزي كه فكر مي كردم تمام شد و بچه ها به صف شدند تا به نوبت در را رنگ بزنند.

اهالي روستا هم به كمك آمدند، حتي بچه هاي مدرسه راهنمايي هم آمدند. دانش آموزان كلاس اول تا سوم هم وقتي كلاسشان تمام شد مدرسه را ترك نكرده بودند و با حسرت به صف رنگ بچه ها نگاه مي كردند. يك نوبت رنگ به كلاس سومي ها دادم. تا يك ساعت بعد از تعطيلي مدرسه چندتا از كلاس دومي ها كنار ما مانده بودند. به آنها هم اجازه دادم كمك كنند.

درس آخر آقاي معلم اين بود: اگر دوست داريم در وضعيت بهتري زندگي كنيم، خودمان بايد اقدام كنيم.

رنگ درهاي مدرسه همان روز تمام شد. با معاونت فني گروه جهادي هماهنگ كرديم كه سيم كشي مدرسه را درست كنند و براي كلاس ها روشنايي نصب كنند. با جوشكار هم هماهنگ شد كه قفل در كوچك مدرسه را درست كند تا در باز نماند و سگ ها و بزها نتوانند به درون مدرسه بيايند. براي خريد و نصب مخزن آب و وصل شدن به لوله آب هم هماهنگي ها در حال انجام بود تا بچه ها آب براي خوردن داشته باشند و بتوانند از سرويس بهداشتي استفاده كنند.

برآورد هزينه براي تمام اين فعاليت ها حدود دو ميليون تومان بود. انجام نشدن اين اقدامات اما به دليل فقر نيست. اهالي روستا به راحتي مي توانستند اين هزينه ها را تامين كنند. چيزي كه مانع از انجام اين اقدامات مي شود اين است كه ما معمولا منتظر هستيم كه ديگران اقدام كنند…

… روز پنجشنبه آخرين روز كلاس من در دبستان طالپا بود. با صالح و محمد هماهنگ كرده بودم كه تا هشتم فروردين ٩٥ كلاس ها ادامه پيدا كند. سه تا از بچه ها از من اجازه گرفته بودند تا جمعه ٢٨ اسفند را مدرسه نيايند و در مراسم عروسي شركت كنند.

روز جمعه ٢٨ اسفند كلاس چهارم تا ششم كه در روزهاي معمول ٢٥ دانش آموز داشت، با حضور ٢٦ دانش آموز تشكيل شد. بچه ها نتوانسته بودند در مقابل شوق حضور در كلاس مقاومت كنند و ميهمانان عروسي را هم با خود به مدرسه آورده بودند.

روز شنبه ٢٩ اسفند هم كلاس با حضور ٢٤ دانش آموز تشكيل شد. روياي ما در طالپا هم محقق شده بود: برگزاري كلاس هاي درسي كه دانش آموزان براي حضور در آنها بي صبرانه ساعت ها و دقيقه ها را بشمارند تا لحظه ي حضور در كلاس فرا رسد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

داستان دو قورباغه

داستان دو قورباغه، افسانه‌ای است در مورد گفتگوی دو قورباغه که آبگیر محل زندگی‌شان خشک می‌شود و در جست و جوی خانه‌ای تازه، به چاهی پر آب می‌رسند.

ادامه مطلب »

داستان قورباغه پخته

داستان قورباغه پخته، افسانه‌ای است که با بیان واکنش قورباغه در دو حالت قرار گرفتن در آب جوش و آب سردی که در حال گرم شدن است، یک آموزه سیستمی را درس می‌دهد.

ادامه مطلب »

پیرهن خاکستری در سرزمین سکه‌های نقره

پیرهن خاکستری قصه نوجوانی است که به سرزمین سکه‌های نقره می‌رود. او در آن سرزمین با تناقض‌هایی مواجه می‌شود و با آگاهی‌هایی که پیدا می‌کند، سعی می‌کند مشکلات مردم آن سرزمین و سرزمینی که از آنجا آمده را حل کند.

ادامه مطلب »

هديه روز پدر

روز پنجشنبه دوم ارديبهشت ٩٥ اولين روز كلاس درسمان براي دانش آموزان كلاس پنجم و ششم دبستان پسرانه ابوذر در روستاي كفران بود. كلاس را

ادامه مطلب »

اشتراک گذاری

Share on telegram
Telegram
Share on twitter
Twitter
Share on linkedin
Linkedin
Share on facebook
Facebook
Share on whatsapp
WhatsApp
Share on email
Email
فیل مولوی

دوره آموزشی آنلاین

آشنایی با «تفکر سیستمی»

مدرس: محمدعلی اسماعیل زاده اصل