نویسنده: محمدعلی اسماعیلزادهاصل
عضو شورای راهبری گروه آموزشی و پژوهشی آسمان در دانشگاه صنعتی شریف
این مقاله به موضوع هدف نظام آموزشی میپردازد و در شماره آبان ۱۳۹۷ مجله رشد مدرسه فردا چاپ شده است.
عنوان و لینک مقاله چاپ شده: دانشگاهها حلقه وصل نسل جدید: انتخابهای اصیل در مقابل زندگی عاریتی
مقدمه:
مدارس و دانشگاه ها می توانند حلقه وصل نسل جدید به جامعه باشند و به گونه ای زمینه مشارکت این نسل در جامعه را فراهم کنند که دانش آموزان و دانشجویان، حین تحصیل با وضعیت جامعه و مساله های واقعی جامعه آشنا شوند و در مسیر حل این مساله ها در جامعه پیشتاز باشند و باقی افراد و نهادهای جامعه را هم با خود در این مسیر همراه کنند. ایجاد چنین فضایی، نیازمند تغییر نگاه به آموزش و پرورش و ایجاد فضای انتخاب های اصیل برای دانش آموزان و دانشجویان است.
نگاه سنتی به آموزش و پرورش:
بیش از 12 میلیون دانشآموز و بیش از 4 میلیون دانشجو در مدارس و دانشگاههای کشور تحصیل میکنند. اغلب مدارس و دانشگاهها مکان هایی با دیوارهای بلند و درهای بسته هستند که ارتباط معناداری با جامعه ندارند. مدارس و دانشگاه ها به آموزش مفاهیمی می پردازند که فکر می کنند به درد آینده دانش آموزان و دانشجویان خواهد خورد. بسیاری از مدارس هنوز تصور می کنند که باید دانش آموزان را برای ورود به دانشگاه آماده کنند.
این در حالیست که کشورمان ایران با هزاران مشکل بزرگ و کوچک و ده ها بحران فراگیر مواجه است. نمونه ای از این مشکلات و بحران ها در گزارش مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری با عنوان «آینده پژوهی ایران 96» منتشر شده که در آن 100 مساله جامعه ایران به عنوان اولویت های کشور مطرح شده است.
با این وجود، مدارس و دانشگاه ها به آموزش های مرسوم خود مشغول هستند و اغلب آنها هیچ توجهی به مسایل جامعه ندارند. با کمی ساده سازی می توان تصور کرد که در این رویکرد، دانش آموزان به مدرسه می روند تا به دانشگاه بروند و به دانشگاه می روند تا بتوانند پس از تحصیل شان کاری پیدا کنند.
چنین رویکردی آسیب های فراوانی برای کشور خواهد داشت:
1- در این رویکرد، ارتباط با جامعه و فضای واقعی کار در طی تحصیل به سختی ممکن می شود و در نتیجه هدف از تحصیل به سادگی منحرف شده، خود تحصیل در مدرسه و دانشگاه و گرفتن مدرک به عنوان هدف قرار می گیرد.
2- انتخاب مسیر تحصیلی برای دانش آموزان و دانشجویان در چنین رویکردی بر مبنای شنیده ها و تصورات انجام می شود. به این ترتیب در بسیاری از موارد، فارغ التحصیلان پس از ورود به فضای کار متوجه می شوند علاقه ای به زمینه کاری شان ندارند و این آگاهی زمانی به دست می آید که تغییر مسیر برایشان بسیار پر هزینه است.
3- دانش آموزان و دانشجویان در طی 12 تا 20 سال دوران تحصیل خود، با حضور در کلاس های در بسته ای که به مباحث نظری و انتزاعی می پردازند، به تدریج یاد می گیرند که مسایل کشور به آنها ربطی ندارد و دیگران باید به فکر مسایل کشور باشند. چنین افرادی حتی پس از قرار گرفتن در جایگاه های تصمیم گیری کشور، به سختی ممکن است بتوانند روحیه مسوولیت پذیری را در خود پرورش دهند.
4- فارغ التحصیلان چنین مدارس و دانشگاه هایی با مسایل کشور بیگانه اند و در مواجهه با چنین مسایلی، به سادگی ممکن است دچار یاس و ناامیدی شوند و تصمیم به ترک کشور یا عافیت طلبی و کناره گیری از جامعه بگیرند.
5- جامعه متوجه می شود که مدارس و دانشگاه ها مشکلی از جامعه را حل نخواهند کرد و در نتیجه به آنها به عنوان مراکز هزینه نگاه می کند. هزینه هایی که مشخص نیست چه زمانی به ثمر خواهند نشست. به این ترتیب، در شرایط بحرانی، جامعه در جای دیگری به دنبال راه حل خواهد گشت و توجه کمتری به مدارس و دانشگاه ها خواهد کرد و منابع کمتری به این مراکز اختصاص خواهد داد.
6- فرصت بزرگ مشارکت 16 میلیون نفر دانش آموز و دانشجو در حل مسایل کشور از دست می رود. هر کدام از این دانش آموزان و دانشجویان، می توانند خانواده خود و افراد دیگری را هم در مسیر حل مسایل کشور با خود همراه کنند و در صورت ورود این خیل عظیم به حل مسایل کشور، بسیاری از این مسایل به سادگی از بین خواهند رفت.
نگاه نوین به آموزش و پرورش
بعضی از معلمان و اساتید دانشگاه سالهاست رویکردی نوین به آموزش و پرورش را در کلاس هایشان تجربه می کنند. در این رویکرد، مبنای آموزش توجه به مساله های واقعی جامعه و تلاش جمعی برای حل آنهاست. دانش آموزان و دانشجویان با توجه به دغدغه ها و اولویت هایشان، یکی از مسایل واقعی مدرسه، محله، شهر، کشور یا جامعه جهانی را انتخاب می کنند و تلاش می کنند ابعاد آن مساله را بهتر بشناسند و راه حل هایی برای آن ارایه دهند که خودشان بتوانند حداقل بخشی از آن را اجرایی کنند یا توجه جامعه را به آن مساله جلب کنند. اگرچه این رویکرد هنوز فراگیر نشده است، به مرور زمان افراد بیشتری با آن آشنا شده اند و بعضی از مدارس و دانشگاه ها هم به سمت اجرایی کردن آن در سطح مدرسه و دانشگاه رفته اند.
در این رویکرد، با توجه به اینکه مساله های واقعی جامعه مرزی ندارند و به تفکیک علوم جداسازی نشده اند، تمرکز بر شناخت و حل مساله است و در این مسیر، با هدایت معلمان و اساتید، دانش آموزان و دانشجویان برای کسب هر دانشی که برای شناخت و حل آن مساله ها مورد نیاز باشد تلاش می کنند. تیم های کاری بر مبنای این مساله ها شکل می گیرند و افرادی که علاقه به فعالیت در این تیم ها دارند، در تیم های مختلف عضو می شوند و بر مبنای توانمندی ها و علاقه شان، در این تیم ها مسوولیت هایی به عهده می گیرند و برای انجام آن مسوولیت ها تلاش می کنند.
تلاش برای حل مساله زمینه ساز یادگیری های جدید می شود. این یادگیری ها و تجربه های حل مساله، به افزایش توانمندی ها کمک می کند و به دغدغه های افراد جهت می دهد و زمینه را برای تعریف مساله های جدی تر و واقع بینانه تر و تلاش بیشتر فراهم می کند.
به این ترتیب، در هر مرحله از تحصیل، دانش آموزان و دانشجویان با توجه به مساله های واقعی جامعه و تلاش برای حل آنها، در یک فضای واقعی با جامعه و مسایل آن و راه های مواجهه با مساله های واقعی آشنا می شوند. از طرف دیگر، در طی این مسیر به تدریج زمینه های علاقمندی و توانمندی ها و نقاط ضعف خودشان را می شناسند و با آگاهی بیشتری برای ادامه تحصیل و انتخاب مسیر شغلی خود تصمیم می گیرند.
در صورت ارایه آموزش های کارآفرینی مناسب در مدرسه و دانشگاه، زمینه برای تبدیل تلاش های انجام شده برای حل مساله های جامعه، به کسب و کارهایی پایدار فراهم خواهد شد و در نهایت می توانیم با نسلی مواجه شویم که شغلش حل مساله های واقعی جامعه است.
انتخابهای اصیل در مقابل زندگی عاریتی
آموزش و پرورش و دانشگاه ها در معرض یک انتخاب هستند. در یک سو زندگی عاریتی قرار دارد که در آن دانش آموزان و دانشجویان در یک مسیر از پیش تعیین شده حرکت می کنند و هر روز در کلاس های درس با محتوای آموزشی از پیش تعیین شده ای مواجه می شوند که دیگران آنها را طراحی کرده اند، و در سوی دیگر انتخاب های اصیل قرار دارند که در آن دانش آموز و دانشجو با هدایت معلم و استاد مسیر یادگیری ای را انتخاب می کند که ضمن حل مساله های واقعی جامعه، زمینه رشد و تعالی خودش و دیگران را فراهم می کند.
- در مسیر اول انتخاب ها توسط دیگران انجام شده است و در مسیر دوم، افراد یاد می گیرند که انتخاب های هدف دار کنند و با نتایج انتخاب هایشان مواجه شوند.
- در مسیر اول این نمرات درسی و رتبه کنکور است که دانشگاه و رشته تحصیلی را انتخاب می کند و در مسیر دوم، دغدغه های دانش آموزان است که تبدیل به مسیر تحصیلی دانشگاهی شان می شود.
- مسیر اول کارمندهایی می سازد که در جامعه به کارهایی مشغول می شوند که دیگران به آنها می سپارند و مسیر دوم افراد دغدغه مندی پرورش می دهد که به بهبود وضعیت جامعه می پردازند.
- مسیر اول افرادی بی انگیزه با اهداف تعیین شده توسط دیگران و زندگی عاریتی می سازد و مسیر دوم، افرادی پر تلاش و دغدغه مند با انتخاب ها، اهداف و زندگی اصیل می سازد.
- مسیر اول جامعه ای با مشکلات فراوان و بحران های پی در پی تولید می کند و مسیر دوم، جامعه ای پویا، یادگیرنده و پر نشاط می سازد.
از کجا شروع کنیم؟
رویکردی که در این مقاله معرفی شده، در هر مدرسه و دانشگاهی قابل اجراست. اگر در ابتدای راه هستید، می توانید با کارهای کوچک شروع کنید و به مرور زمان به مساله های جدی تر بپردازید. به این نمونه فعالیت توجه کنید:
- یک فهرست از چیزهایی که باعث خوشحالی یا ناراحتی شما می شوند تهیه کنید (5 دقیقه).
- فهرست خوشحالی ها و ناراحتی ها را به سه دسته تقسیم کنید: زیاد، متوسط، کم (5 دقیقه).
- دو یا سه نفر دیگر را پیدا کنید که با آنها خوشحالی یا ناراحتی مشترکی در دسته «زیاد» داشته باشید (10 دقیقه).
- در مورد این خوشحالی یا ناراحتی مشترک و کارهایی که شما برای افزایش این خوشحالی یا کاهش این ناراحتی می توانید انجام دهید، با هم گفتگو کنید (20 دقیقه).
- خلاصه ای از نتایج گفتگویتان را در کلاس بیان کنید (15 دقیقه).
در چنین فعالیت هایی، تلاش کنید که بدون قضاوت در مورد افراد، فضای گفتگو در کلاس شکل بگیرد و دانش آموزان و دانشجویان به شناخت بیشتری در مورد خودشان، در مورد سایر افرادی که در کلاس هستند، در مورد مسایل جامعه، و در مورد کارهایی که خودشان برای حل این مساله ها می توانند انجام دهند، دست پیدا کنند.
به مرور زمان می توانید به سمت فعالیت های پیچیده تری بروید. از حاضرین در کلاس بخواهید در مورد روش های تعریف مساله، روش های پیدا کردن راه حل، و روش های اجرایی کردن راه حل ها مطالعه کنند و ضمن به اشتراک گذاشتن مطالعاتشان با کلاس، به هنگام مواجهه با مساله ها از این روش ها استفاده کنند.